loading...
نیکتاز
علی زارعی بازدید : 227 یکشنبه 24 شهریور 1392 نظرات (0)

ولادت حافظ

در مورد زندگی و تاريخ تولد يا ازدواج يا هر تاريخ ديگری که شاعر در شعرش به آن اشاره نکرده است، اختلاف نظر بسيار زياد است. در قديمی ترين نسخه ی دائرة المعارف بريتانيکا که در کتابخانه ی لندن موجود است سال تولد خواجه را نامعلوم دانسته اند اما به يقين اين تاريخ ما بين سالهای 700 تا 726 است. دائرة المعارف بزرگ فرانسه نيز همين نکته را در نظر دارد. ضمنا در باب تولد اين شاعر علاوه بر رومنبع اروپايی معتبر منابع ايرانی نيز نتوانسته اند اين پراندگی آرا را کم نمايند.

در ابتدا بايد متذکر شويم آنست که آنچه مهم است افکار بلند و نغز وشيوای اوست حال تفاوتی در تولد وی چه در سال 701 يا در سال 730 وجود ندارد. ولی طبق قصيده زير اين سال بايد ما بين 716 تا 721 باشد. وی اين قصيده را در مدح سلطان جلال الدين مسعود شاه اينجو سروده است:

خســرو دادگـرا شــير دلا بـــحر کفــا    اي جــــلال تـــو بـه انــواع هنر ارزانی
هم آفاق گرفت و همه اطراف گشاد    حيث مسعودی و آوازه شد سالطانی

لذا چون شاه مسعود در سال 743 در جنگی که با يکی از امرای مغول بنام ياغی باستی کرد شکست خورد و قبل از آن نيز در سال 740 در مقابل امير پير حسين به هزيمت افتاد و فرار کرد و اينکه بعيد است که اين قطعه سراسر مدح برای پيش از اينها باشد، حافظ بايد در آن سالها حداقل 25 سال داشته باشد، پس بايد تقريبا در سالها ی 715 تا 716 ه.ق بدنيا آمده باشد. در اين بين مرحوم دکتر غنی معتقد است بسال 717 ه.ق و مرحوم دستغيب شيرازی از قول فرصت، تولد را بسال 725 ه.ق می داند.

زندگينامه حافظ

شاعر شيرين سخن، خواجه شمس الدين محمد حافظ که در اوئل قرن هشتم هجری قمری پا به عرصه وجود گذارد، پس از تولد محمد ناميده شد و با توجه با القابی که در آن دوران بنابر دلائل معقول به اشخاص می داند و او نيز که حافظ قرآن کريم بود به حافظ مقلب شد. همچنين بخاطر آنکه وی در علوم و فنون ديگر هم کمالات زيادی داشت به او القاب ديگری نيز دادند که از آن جمله:

شمس الدين و الدنيا، لسان الغيب، کاشف الحقائق، زبدة المتکلمين و ترجمان الاسرار و ... و همچنين چون در آن زمان به بزرگان و دانشمندان خواجه اطلاق می شد به وی نيز که از بزرگان زمان بود خواجه اطلاق شده است.

موطن اصلی حافظ ظاهرا کوپای اصفهان و محل سکونت جدش غياث الدين اصفهان بوده است. غياث الدين پسری به نام بهاء الدين داشت که همان پدر حافظ می باشد. غياث الدين همواره زندگی خود را از قيل و غال دور نگه می داشت و همواره به تجارت سرگرم بود، به همين دليل زندگی مرفه و آرامی داشت. در اثر تشنجات نيمه ی دوم قرن هفتم ه.ق که اصفهان کانون بلوا شد.

غياث الدين به همراه خانواده به شيراز هجرت کرد. اين در زمانی بود که آبش خاتون از اتابکان فارس بر شيراز حکومت می کرد. (660 تا 680)
غياث الدين پس از ورود به شيرازدر محله ای نزديک دروازه کازرون بنام محله ی شيادان خانه ای خريد و به تجارت مشغول شد و پس از مدتی از افراد سرشناس و موفق شد.

در اين زمان به دليل آنکه شيراز و ملوک تابعه در دست امرای طيبی بود، از مزاحمتها و حملات گاه و بيگاه سپاه مغول در امان بود. زيرا شيوخ اين مناطق از ثروتمندان منطقه نيز بودند غالبا به تقوی و پاکدامنی شهرت داشتند و از ايلخانان به عزت اسلام شهرت يافتند و امتيازات بسياری می گرفتند، ايلخانان چون پاکدامنی آنها را ديده بودند سرپرستی املاک خاصه را در بسياری از مناطق به عهده ی آنها داده بودند.

بهاالدين پس از چندی مورد توجه شيخ عبدالله کازرونی که در همسايگی حجره ی آنها بود قرار گرفت و به بهاالدين گفت که حاضر است دخترش را به عقد او درآورد. پس از آن با قبولی بهاالدين آن دختر به عقد او درآمد.
زمانی نگذشته بود که غياث الدين فوت کرد. پس از آن بهاالدين به تنهايی به کسب و کار مشغول شد و پس از مدتی صاحب 3پسر به نامهای خليل، عادل و محمد و يک دختر گرديد. رونق کار آنها بسيار زياد شده بود که بهاالدين دچار بيماری شد. در ابتدا وی فکر می کرد يک مريضی ساده است ولی بعد از مدتی بيماری وی رو به شدت گذارد تا جايی که بهاالدين توان رفتن به حجره را پيدا نکرد. حکما نيز کاری از پيش نبردند و حال بهاالدين روز به روز وخيم می گشت. بيماری او چند ماهی به طول انجاميد و هيچ کدام از اطبا نتوانستند کاری از پيش ببرند تا آنکه بهاالدين در يک شب سرد زمستانی فوت کرد. اين در حالی بود که محمد تنها هشت سال داشت.
پس از فوت پدر، پسران به امور تجاری حجره پرداختن تا اينکه بعد از دوسال به دلايلی نا معلوم از آن شهر کوچ نمودند و حافظ و مادر و خواهرش در شيراز باقی ماندند و به علت عدم کسب و کارفشار زيادی به آنها آمد.

در اين زمان حتی از خانواده ی همسر بهاالدين نيز هيچ اطلاعی در سدت نيست که چرا در آن اوضاع به آنها کمک نکردند.
خواجه پس از مدتی در سن 8-9 سالگی به مردی که در همسايگی آنها بود سپرده شد، ولی پس از مدتی آثار سوء اخلاق در اين مرد ظاهر گشت و لذا حافظ از نزد او بيرون رفت. پس از مدتی وی توانست در يک نانوايی کار پيدا کند. در مجاورت نانوايی که حافظ در آن مشغول به کار بود مکتبی بود که دوستداران علم و ادب و بخصوص طالبين علوم و فنون قرآنی را به خود جذب می کرد.
حافظ نيز با پرداخت کمی از دستمزد خود در آنجا به تعليم و آموزش مشغول شد و بدين کار تا حدی جديت ورزيد تا حافظ کل قرآن گرديد. اين گونه نقل شده استکه حافظ آنقدر فعال بود که استاد نيز از کار او به وجد می آمد و مورد توجه قرارش می داد.

نقل شده است که در آن نزديکی مردی بود که بزازی داشتاين مرد علاوه بر آن شعر می گفت از قوانين شعری نيز آگاه بود و حافظ نيز اشعار سروده ی خود را به منظور تصحيح يا تاييد برای او می خواند، اما اشعار حافظ از اصول بر خوردار نبود و به همين دليل مورد استهزاء ديگران قرار می گرفت. در اين زمينه نکته ای در کتابها تثب شده است:

 
آمده است که حافظ در يادگيری علوم و سرودن اشعار دچار مشکل بود لذا نذر نمود که به مدت چهل شب به عبادت بپردازد تا حاجت روا گردد. آنگاه با خلوص 40 شبانه روز با رياضت به عبادت پرداخت. گويند حافظ در شب 40 در اثر خستگی فراوان به حالت نيمه هوشيار رفته بود امير المومنين در هيبت سقايی به او جام آبی تعارف کرد، حافظ پس از چندين بار رد کردن بالاخره جرعه ای از آن آب خورد و بقيه را دور ريخت و جام را پس داد و ناگهان نه جام و نه درويش در آنجا بودند. پس از آن فهميد که کلمات زيبای قرآن در برابر چشمش رژه می روند و آن آب جرعه ای از دريای علم و دانش و ادب بوده است.

حافظ نيز در اشاعرش به اين نکته اشاره ی صريحی دارد و می گويد:

دوش وقت ســحــر از غـصـه نـجاتم دادند   وانــدر آن ظلمت شب آب حياتم دادند
بيخــود از شــعشعه ی پرتوی زاتم کردند   باده از جــام تـجـــلی صفـــاتـم دادنــد
چه مبارک سحری بود چه فرحنده شبی    آن شـــب قـدر کـه اين تازه براتم دادند

گويند در آن زمان معتقد بودند هر کس 40 شبانه روز با رياضت به عبادت بپردازد در شب چهلم حاجت روا گشته و چشمش به جمال پر نور امير المومنين روشن خواهد شد.

قابل ذکر است در آن موقع حکما فارس غالبا در دوران صلح، برای جلب توجه مردم از دانشمندان حمايت می کردند و از علم و ادب نيز حمايت می کردند کما اينکه سعدی و حافظ مربوط به همين دوره اند.
قوام الدين عبدالله شيرازی که حافظ علوم حکيمانه و دروس دينی را نزد وی آموخته است درمورد اشعار حافظ گفته است: اشعار او سخن ديگری است و کلماتش را بايد به بند کشيد. از جمله اساتيد حافظ می توان به علامه مير سيد شريف جرجانی (حمکت، فلسفه، اخلاق و علوم قرآنی) اشاره کرد. گويند حافظ در بسياری از علوم و فنون مهارت داشت

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
با عرض سلام خدمت شما دوستان عزيز. به وبلاگ سرگرمي نيكتاز خوش آمديد."نظريادتون نره".
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    نظرتان درباره سایت نیکتاز چطور است
    آمار سایت
  • کل مطالب : 81
  • کل نظرات : 34
  • افراد آنلاین : 14
  • تعداد اعضا : 8
  • آی پی امروز : 109
  • آی پی دیروز : 47
  • بازدید امروز : 306
  • باردید دیروز : 523
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1,913
  • بازدید ماه : 10,310
  • بازدید سال : 41,774
  • بازدید کلی : 170,584
  • کدهای اختصاصی
    چاپ این صفحه